در این جا «آوا» و «نوا» در تربیت یا «تربیت موسیقایی» به قصد «تعالی جویی»، به مثابۀ یک ابزار و روش- و نه هدف و ارزش- مطمح نظر می باشد. موضوع و زمینه ای که اگر به «اهل» آن واگذار شود و با پاکی نیت و «طهارت» «سیرت» همراه شود، می تواند موجب کشف استعدادها […]

در این جا «آوا» و «نوا» در تربیت یا «تربیت موسیقایی» به قصد «تعالی جویی»، به مثابۀ یک ابزار و روش- و نه هدف و ارزش- مطمح نظر می باشد. موضوع و زمینه ای که اگر به «اهل» آن واگذار شود و با پاکی نیت و «طهارت» «سیرت» همراه شود، می تواند موجب کشف استعدادها و رشد موزون شخصیت از یک سو، و بازدارندۀ انحراف و انحطاط اخلاقی و اجتماعی از سوی دیگر باشد، و برعکس، چنان چه این هنر دو سویه و دو لبه در دست افراد «نااهل» و به دور از علم و بصیرت، و تهی از «ایمان» و «معنویت» بیفتد، چه بسا موجب گم راهی و تباهی روح و روان مخاطبان شود. البته این خطر فقط محدود به هنر موسیقی نیست که واجد تأثیر متضاد (مثبت و منفی) در انسان است، بلکه هر هنر و یا علم و فنی که با «هدف متعالی» و به شیوۀ انسانی و عقلانی استفاده نشود، می تواند منشأ فساد و تباهی شود. مانند یک چاقوی تیز و برنده که هم در عمل جراحی برای نجات جان انسان ها به کار می رود و هم در قتل و جنایت، جان انسان بی گناه را در می رباید. و یا نظیر دارویی برای بیمار که اگر به اندازه، به جا، به موقع و به تناسب و درستی از آن استفاده نشود، همان «دارو» خود به مثابۀ «مادۀ سمی» جان آدمی را هلاک می کند. این دو سویه بودن تأثیر را می توان دربارۀ مقدس ترین متون دینی نیز تعمیم داد. یعنی چه بسا اگر مخاطب از اهلیت و تقوای لازم برخوردار نباشد، نه تنها آیات خداوند بر او تأثیری ندارد، بلکه موجب گمراهی او نیز می شود. به همین سبب است که خداوند، «هدایت» را متضمن برخورداری از «تقوی» دانسته و در ابتدای سورۀ بقره می فرماید: ذالک الکتاب لاغری فیه هدی للمتقین؛ یعنی این کتاب «فقط» برای «اهل تقوی» هدایت کننده است. بنابراین، برای غیر آن ممکن است که گم راه کننده نیز باشد. به قول مولوی:

چون که از قرآن بسی گمره شدندزین رسن قومی درون چه شدند
مر رسن را نیست جرمی ای عنودچون تو را سودای سربالا نبود

پس، اگر موسیقی و یا هر هنر و محرک دیگری موجب انحراف و فساد آدمی شود، نباید گناه آن را به گردن آن محرک و وسیله انداخت، بلکه بیش از همه، مخاطب و شنونده یا گیرنده است که یا به شیوۀ غلط از آن استفاده کرده و یا خود را آماده و مستعد پذیرش صالحانۀ آن نکرده است. به قول سعدی:

سعدیا باکر، سخن در علم موسیقی خطاستگوش جان باید که معلومش کند اسرار جان

پس، هر چیزی را «اهلیتی» است، همان گونه که اگر بر روی زمین شوره زار، بذر گل و ریحان پاشیده شود، ثمری در بر ندارد و اگر باران بر گیاهی ببارد، که مستعد رشد و بالندگی نباشد، آن را تباه می کند:

هست باران از پی پژمردگیهست باران از پی پروردگی

چه بسا، بارانی که گیاه را به رشد و «بالندگی» سوق دهد و چه بسا، بارانی که موجب «پژمردگی» و فرو کاهندگی آن شود. از این رو، آنچه مهم است «نفس تزکیه شده» و طهارت جسم و روح است که انسان را در مواجه با محرک ها، اشیا و پدیده های مختلف معنا می بخشد و انسانی که از طهارت معنوی و پاکی باطنی برخوردار باشد، دست به هر چیزی که می زند کیمیا می شود. او «ماده» را «معنا»، «کالبد» را «روح» می بخشد؛ مشروط به آن که با «عنایت خداوند» و معطوف به ذات مقدس الهی حرکت نماید.

«موسیقی از این جهت که تأثیری شگرف بر روح انسان دارد و آوای آن در درون آدمی طنین مقدسی می اندازد، نوعی حس نزدیکی و اتصال به درون مایه های فطری را بر می انگیزد.»

به همین سبب، «موسیقی متعالی» به مثابۀ ابزاری دل انگیز و نشاط بخش، عمدتا از طریق صوفیه در تاریخ اسلام تداوم یافته است. جایگاه موسیقی و خاستگاه معنوی و دل انگیز آن از همان آغاز شکوفایی تمدن اسلامی شناخته شده بود؛ عارفان و فلاسفۀ اسلامی، در این باب نظرگاه های مختلفی را طرح کرده اند که در این جا برای آَشنایی بیشتر خوانندگان، متنی را از نویسندگان مسلمان قرن دهم و یازدهم که اصطلاحا «اخوان الصفا» نامیده می شوند، نقل می کنیم، تا به قدمت و حکمت معنوی این هنر در ادوار گذشته پی برده شود. آن چه آنان در حکم عالی ترین صورت موسیقی تعریف کرده اند، در واقع در گروه «غیر موسیقا» می گنجد:

آن جا که می گوید: «سنت به ما می آموزد که شیرین ترین نوایی که ساکنان بهشت بدان گوش فرا می دهند، و زیبا ترین ترانه ای که می شنوند، «کلام خداوند متعال» است.»

گفته می شود که حضرت موسی (ع) پس از شنیدن کلام خداوند چنان از شعف و شادی و شور سرشار می شود که تاب نمی آورد؛ و از آن پس همۀ آهنگ ها، همۀ ترانه ها و همۀ آوازها در نظرش بی ارزش می آیند. در واقع، موسی والاترین شکل موسیقی- که موسیقی «وحی الهی» است- را شنیده بود. اخوان الصفا، موسیقی در این سطح از «تعالی» را حمایت می کردند. آن ها دربارۀ تأثیر موسیقی بر روان نیز سخن گفته اند:

«به همین ترتیب، لذتی که روح از این آهنگ ها و ترانه ها می برد، بسیار متفاوت و متنوع است و بستگی به میزان اشتغال هر روح در قلمرو معرفت و به ماهیت اعمال نیکی که موضوع دائم عشق اویند، دارد. بنابراین، هر روح و روانی هنگام شنیدن اوصافی که با موضوع امیال او متناظرند و ترانه هایی که با آماج نشاط او مطابق اند، به تعالی می رسد و از انگاره ای که موسیقی از معشوقش می سازد، دچار شعف می شود» (نصر، ۷۹).

از طرف دیگر، هنر در معنای سیر، و طی طریق در «صور خیال» ناگزیر است به بیان «اشاره ای» توسل جوید، یعنی حتی اگر از »کلمات» و «واژه ها» استفاده می کند، باید آن ها را از علامت یا Sign به رمز یا symbol مبدل سازد. یعنی معنایی باطنی را در دل آن ها بپروراند؛ معنایی که در بطن کلام، پوشیده مانده است. به همین سبب، دربارۀ هنرهای دیگری که با «کلام» سر و کار ندارند، نظیر موسیقی می گویند:

موسیقی، جایی آغاز می شود که کلام پایان گرفته است. شو پهناور این معنا را به گونه ای دیگر تکرار کرده است:

«اگر می توانستیم همۀ آن چه را که موسیقی بدون مفاهیم بیان می کند، به درستی بیان کنیم، به فلسفۀ راستین             می رسیدیم».

در حقیقت، موسیقی عرفانی؛ آوای جان و حدیث وصلت مخلوق و خالق در نوایی ملکوتی است، اما می دانیم هر بار که این موسیقی، «آغاز می کند»، سیر احوالات درونی، راه را بر کلام و اضافات کلامی می بندد. این همان «اشاره ای» است که در هنر تجلی پیدا کرده است. کلامی که در موسیقی به شکل «آواز» می شنویم، با کلام روزمره و مفهوم «زبان مستعمل» تفاوت دارد. در «آواز»، کلمات، بیانات روح هنرمندانه اند و با کارکرد معمولی «زبان» همسو نیستند. این نوعی «زمزمه با روح» است. در آواز عرفانی، گونه ای «نیایش» است که مخاطبش خداست.

فصل اول:

موسیقی متعالی، تربیت متعالی

از بدو پیدایش عالم خلقت، تکوین حیات و تحولات زیستی، «آهنگ زندگی» و «موسیقی هستی» در ترکیبات عناصر شکل دهندۀ طبایع وجود، «جای» و «جان» گرفت. جنبش ذرات کهکشان ها، حرکت باد و طوفان، تحول فصول و ایام، تحرک گرد و غبار فضا، ترنم ابر و باران، تموج آب های دریا و تطور موجودات، همه و همه در قالب انتشار اصوات، نشان از «غم هجر» و وجد «وصل» دارد که موجودات عالم هستی را به شنیدن «ندای وصل» و «آوای دوست» مشتاق    می گرداند.

جهان موسیقی نیز سرشار از اصوات منظم، موزون و حاوی راز و رمز وجد آمیز است؛ «رمز گشایی» معنایی پنهان آن، وابسته به «رمز شکنی» اهل آن است! و اهلیت رمز گشایی را کسی دارد که در سلامت «اندیشگی»، «لطافت روانی» و «حلاوت هنری» به سر می برد و از پاکی و خلوص باطن که از ویژگی افراد فرزانه و سلیم النفس است، بهره مند باشد. به همین سبب است که در این گفتمان، تلاش شده است تا رابطۀ موسیقی با «تعلیم و تربیت» و تأثیر آن در شکوفایی استعداد های متعالی کودکان و نوجوانان به بحث گذاشته شود.

نخست آنکه، طبع آدمی به ویژه در دوران کودکی و نوجوانی بسیار سیال و ظریف بوده و ظرفیت و گسترۀ اندیشۀ او در حال انبساط و انعطاف می تواند دامنه های تخیل و کرانه های ذهن او را که هنوز تحت تأثیر منطق بزرگسال؛ خشک، زمخت و محدود نشده است، توسعه دهد.

هنر موسیقی می تواند تسلط کورکورانه از واقعیت را در هم شکند و با ساختار شکنی و قالب زدایی خود، ذهن آدمی را به وا سازی و بازسازی فضاهای جدید از حقایق عالم دعوت کند و به شنوندۀ لطیف نگر، اجازۀ ورود به کرانه های بکر و دست نا یافتنی معنویت و حقیقت را بدهد. در این فضاهای قدسی، موجود عاطفی تازه ای خلق می شود که می تواند فراتر از احساسات «معمول» و والاتر از زمان و مکان «اکنون» و فراسوی خود میان بینی و خودمداری «موجود» به تجربه های عالی تر دست یابد.

به دلیل این «کنش وری» ساختار شکن و قالب زداست که هنر موسیقایی می تواند ترجمان بی کرانی فطرت آدمی و گشایندۀ بال های اندیشۀ رسیدن به کوی دوست باشد تا آن جا که قلب های افسرده، دل های «منقبض» و ارواح «محصور» شده در قید و بند مادیات را مالامال از شور، نشاط و انبساط متعالی کند.

شاید این گفتۀ «شارل بود لر» در این جا مدد رسان همین مفهوم و مقصود بشد؛ آن جا که می گوید: «موسیقی یک احساس متعالی را در روح های مختلف به وجود می آورد.» این احساس متعالی، خود بستر شورانگیزی برای ذهن انگیزی و دل انگیزی معطوف به شکوفایی استعدادهای مختلف انسان است.

به عبارتی دیگر، موسیقی می تواند سبک های مختلف شناخت، احساس، برداشت و فهم آدمی را از خود و جهان پیرامون، متنوع و متکثر نماید! به همین سبب است که «ابن عبد ربه» با زیبایی وصف ناپذیری این معنا را به شکلی دیگر و در قالب الفاظ خیال انگیز و نمادین خود بیان کرده است و می گوید:

«این هنر… چراگاه «گوش» است و علفزار «روح»، سبزه زار بهار «دل» و جولانگاه «عشق»، راحت دل سوختگان است و همدم تنهایان و ساز و برگ مسافران، و این همه به سبب مقام والای صوت زیبا در دل است و سلطۀ آن بر کل روح».

در واقع، ابن عبد ربه همۀ «جوارح» و «ارکان وجود» را در قلمرو هنر موسیقایی، قابل رشد و تعالی می داند. «موریس دوگورن» نویسندۀ فرانسوی نیز راز و رمز اصوات موزون و الحان خوش آهنگ را از «موسیقی صوتی و مادی» به موسیقی صامت و معنوی» ارتقا می دهد، و در وصف این اصل «راز آلود» که اساس موسیقی طبیعت است، می گوید:

«نغمه های طبیعت چه زیباست! نغمۀ آبشار ها، زمزمۀ باد، غرش جنگل و آواز کوه و دره، مرا شیفتۀ خود می کنند. من هنگامی که راه می روم، به این نغمه ها گوش فرا می دهم و به هماهنگی آن ها می اندیشم».

نگاهی این چنین وجد آور و هستی گرایانه به جهان طبیعت، و آوا و نوای راز آلود آن، روح انسان را سرشار از معنویت و دیانت می کند.

«سنت سنز»، آهنگ ساز فرانسوی دربارۀ تأثیر موسیقی در دوران کودکی، و نقشی که در تلطیف و تعدیل حسّیات و عواطف دارد، به صراحت و زیبایی تمام در خاطرۀ نمادین خود می گوید:

«من هر روز که از کودکستان برمی گشتم، به صدای باد، صدای «در» و هر صدایی که از اطراف می آمد، گوش       می دادم. ولی بیش تر از هر صدایی که از اطراف می آمد، گوش می دادم. ولی بیشتر از هر صدایی، از صدای جوش دیزی خوشم می آمد که آن را صبح روی بخاری اتاق مسکونی ما می گذاشتند و من هر روز در کنار آن می نشستم و با تعجب به صدای آرام آن گوش می دادم و به حباب هایی که بر اثر غلیان در سطح آب آن، پیدا می شد. چندان نگاه می کردم تا از غلیان می افتاد.

بنابراین، موسیقی؛ آگاهی انسان نسبت به آن چه در دنیای درون و محیط بیرون است، افزایش می دهد و به منزلۀ پلی نامرئی است که ارتباط بین «دنیای درون» و «جهان بیرون» را به شکل موزون و هماهنگ برقرار می سازد.

آثار موسیقی را نه تنها در جهان اطراف، بلکه باید در دنیای درونی و در عواطف و هیجانات قلبی نیز جست و جو کرد. هنر موسیقایی، کشف و شهود تازه ای از اشیا و پدیده های جهان واقعی به دست می دهد که نمی توان آن را از طریق آموزش های رسمی و مدرسه ای به دست آورد. این کشف و شهود بیش از آن که متأثر از محرک ها و مشوق های خارجی باشد، برخاسته از خواسته ها و نیازهای درونی است، و بیش از آن که با «فراورده های بیرونی» مرتبط باشد، با «فرایند های درونی» همراه و همزاد است.

یکی از ویژگی های هنر موسیقی از نظر تأثیر و نفوذ معنوی آن در روح و روان آدمی، «کنش ذهن انگیزی به قصد تعالی جویی است». در دوران کودکی که بهترین و مستعد ترین دورۀ رشد و تحول است و از آن جهت که این دوره، زمینه ساز خلاقیت و معنویت در دوره های بعدی نیز می باشد، بید به دنبال شرایطی بود که زمینۀ شکوفایی این درون مایه های فطری را به شکل وسیع تر و غنی تر فراهم نماید. بدین معنی که اگر در دورۀ کودکی، حس «زیبایی دوستی» و قابلیت های «اندیشه ورزی»، پرورش و توسعه یابد، قدرت «خلاقیت» و «حقیقت جویی» آنان در بزرگ سالی فزونی خواهد گرفت. همان گونه که «اریک اریکسون» روان تحلیل گر معاصر گفته است:

«خلاقیت دورۀ بزرگ سالی چیزی جز بازخوانی و بازیابی خلاقیت در دوران کودکی نیست.»

پس چه نیکوست که در این دورۀ حساس سنی، غنی ترین و ماندگارترین سرمایه های هستی بخش به استخدام رشد و تعالی درآید.

فصل دوم: تربیت موسیقایی

ریشه ها و پیشینه های هنر موسیقی

منشأ پیدایش موسیقی، ارتباط مستقیمی با خاستگاه مذهبی و آیین های دینی بشر قدیم دارد، به گونه ای که موسیقی، همزاد طبیعت و برای همراهی با طبیعت و در پاره ای موارد، برای مقابله با بلایای طبیعت به شمار می آمده است. «تاریخ کهن تمدن ایران، و ذخایر هنری و آثار باستانی آن، بیانگر علاقه و استعداد هنری دیرینۀ مردم این مرز و بوم است.

در دوران ایران اسلامی نیز دانشمندانی چون محمد بن زکریای رازی، ابونصر فارابی، ابوالفرج اصفهانی، ابو علی سینا، محمود مصلح شیرازی و عبد القادر مراغه ای و بسیاری دیگر، کتب و رسالات ارزنده ای در زمینۀ موسیقی نوشته اند که ترجمۀ بعضی از این کتب مدت زیادی در مراکز علمی کشورهای مختلف جهان تدریس می شده و منبع بوده است.

قلب ها و نهفته ترین اندیشه ها، خزانه های رازند و کان لعل، گوهر آن ها در درونشان نهفته است، درست همان طور که آتش در درون آهن و سنگ پنهان است، و آب در زیر خاک. هیچ راهی برای استخراج گوهر پنهان آنان نیست، الا استفاده از چخماق و فولاد گوش فرا دادن به موسیقی و آواز، و هیچ راهی به قلب نیست، مگر راه گوش. پس الحان موسیقایی، سنجۀ التذاذ آنان است و آن چه را در درون است، برون می آورد و زیبایی ها و عیب هایش را آشکار     می کند؛ زیرا وقتی قلب به حرکت درآید، هر آن چه در آن باشد، برون تراود؛ مانند ظرفی که از آن همان تراود که در اوست. و گوش فرا دادن به موسیقی و آواز برای قلب، سنگ محکی واقعی است و معیاری گویا؛ هر گاه روح موسیقی و آواز به قلب برسد، آن گاه آن چه در آن غالب است، برانگیخته می شود.

«این گفتۀ غزالی به طور ضمنی بیانگر اصلی مهم برای شخصی است که روحش آمادۀ حرکت در جهت خداوند متعال است؛ یعنی برای کسی که در او میل به خداوند هست. موسیقی، شتاب دهندۀ این میل است و به معنایی، راه رسیدن به چیزی را برای پوینده تسهیل می کند که به جز آن به سختی حاصل می شد. برای چنین فردی، موسیقی به مرکبی بدل می شود برای سفر روح به آستان خداوند. در حالی که برای کسی که فاقد این میل است، موسیقی صرفا فزایندۀ شهوات خواهد بود. مثل معروفی است در فارسی که می گوید موسیقی هر آنچه را که در درون است، تشدید می کند. اگر روح مایل است که مانند سنگی در شهوات دنیایی غرق شود، با شتاب بیشتر غرق خواهد شد؛ و اگر مایل است که چونان پرنده ای به پرواز درآید، موسیقی بال های روح را قوت بیشتر خواهد بخشید.

«برای کسب معرفت اشیای صوری پنج وسیله هست، یعنی: شنیدن، دیدن، سنجیدن، لمس کردن و بوییدن. برخی از حواس از قبیل لمس کردن و بوییدن برای حیوانات از سایر حواس مفیدتر است ولی برای آدمیان که از موهبت عقل برخوردارند، حس شنوایی از همه مهم تر است؛ زیرا با داشتن این حس، آدمیان، دانش تحصیل توانند کرد. آدم کر نمی تواند از مطالعه لذت ببرد و نمی تواند به نکات لطیف و حساسی که علما مطرح می کنند، پی ببرد.

افلاطون نیز بر این باور است که« موسیقی و سماع برای ادامۀ حیات بشر ضروری است»، او می گوید:

«شما ثقیل ترین روح را در اختیار من بگذارید. من قادرم که به نیروی موسیقی، ثقل و کدورت عارضی را از روان او بزدایم و فردی هوشمند و سلحشور به شما تحویل دهم.»

در فرهنگ های کهن شرقی، در کشورهایی مانند چین، ژاپن، ویتنام و هند از گونه ای موسیقی پیچیده و «مهذب» استفاده می شد و بسیاری از آموزه های معنوی و روحانی با آمیختگی موسیقی هم نوا و همراه می شد.

در پیشینۀ موسیقی غربی (آمریکایی و اروپایی) سنت های موسیقی به طور مستقیم از آهنگ های سادۀ مناجات در کلیسا ها بر آمده و به شکل نمادین در مراسم نیایش و مکان های مقدس برای تعادل روح و روان مورد استفاده قرار می گیرد. در واقع، «موسیقی در مغرب زمین از ظهور عیسی (ع) تا قرن هفدهم در خدمت کلیسا بوده است و مفهومی جز آواز نداشته است و این هنر در سایۀ دین، نشو و نما یافت.

شاید بتوان گفت: «موسیقی یا هنر بیان احساسات به وسیلۀ اصوات موزون که دارای بار عاطفی و هیجانی و آرام بخشی است، بهتر و سریع تر از سایر هنرها، احساس شادی، غم، سلحشوری و ایمان را به انسان منتقل می کند و شکل متعالی، معنوی و نیایشی آن باعث «تزکیۀ نفس»، «تعالی روح»، «تعادل روان» و «تلطیف عواطف» می گردد.»

«هر بحثی در خصوص ارتباط میان هنر و معنویت اسلامی لاجرم باید شامل موسیقی هم باشد. موسیقی از دیدگاه معنوی، نه فقط فی نفسه، بلکه در نسبت با شعر- چنان که در وجود جلال الدین رومی مشاهده می شود- اهمیت خاصی دارد. حتی تلاوت سنتی قرآن نیز در آن واحد، هم موسیقی و هم شعر است، هر چند به صورت متعارف در هیچ یک از این دو مقوله ای ورای تمام مقولات هنر بشری تعلق دارد. صرفا مطالعۀ جهان اسلام در مراحل مختلف تاریخ آن یا دوران معاصر، ما را متوجه حضور موسیقی در بسیاری از اساسی ترین جنبه های سنت اسلامی می سازد. اذان تقریبا همواره به صورت آواز تلاوت می شود.

چنان که می بینیم تعبیر موسیقی یا «غنا» هرگز به لحاظ فنی به تلاوت قرآن کریم، که برای روح مؤمنین مغذی ترین موسیقی هاست، اطلاق نشده است. حتی امروزه، در طول ماه رمضان، در برخی شهرهای اسلامی، می توان شاهد این سنت قدیمی بود که وقت افطار و سحر را با آهنگ، و گاهی نوای شیپور، به اطلاع می رسانند. وانگهی، حتی خطابه های عزاداری و تدفین نیز که تحت سخت گیرانه ترین قوانین مذهبی انجام می گیرد، معمولا «با نوایی آهنگین بیان می شود و در برخی از زیارتگاه ها، موسیقی، مراسم مذهبی را همراهی می کند، کما اینکه در مشهد در حرم امام رضا (ع)، هر صبح، طلوع آفتاب را با طبل و نقاره خوش آمد می گویند. سرانجام، این نکته نیز شایان ذکر است که از صدر اسلام، سپاه مسلمین در هنگام جهاد از موسیقی خاصی که شهامت و شجاعت را در قلب های ایشان بر می انگیخت، نیرو می گرفت. در واقع، اولین دستۀ موسیقی نظامی را عثمانی ها ایجاد کردند و این سنت به تدریج در سراسر اروپا شایع شد.»

به این اعتبار، موسیقی و سماع غذای روح و دوای دردهای جان کاه و زمزمۀ گم گشتگی ها و آرزو های ناکام ماندۀ آدمی است.

بشر همواره از موسیقی برای ابراز بیان و افکار و احساسات خود استفاده کرده است. ریتم نخستین رکن موسیقی، قبل از تکلم، وسیلۀ آرامش و نیایش آن ها بوده است. بشر اولیه از طریق آواها و حرکات موزون و مراسم و پای کوبی ها، بر؛ ترس ها، غم ها، شادی ها و آمال و آلام خویش آرامش می بخشیده و احساسات خود را جاری می ساخته است. آن گاه که می هراسید، در طنین آواگری های جمعی خود از بی قراری ها می کاهید؛ در وقت شادمانی با ریتم پای کوبی و تحرک می رسید؛ هنگامی که اندوهگین بود به اشک و آهی موزون دل را تسکین می بخشید و امواج خون را تعدیل می کرد؛ در هنگام ابهام و شدن نیاز، تمنایی آهنگین داشت و در غرور فتح و پیروزی به جشن و پای کوبی، و در شکست و ناکامی به عزا و نوحه سرایی می پرداخت.

حقیقت موسیقی همین شنیدن صدای

ظاهری نیست، بلکه در اصل، استماع خطاب

«الست بربکم» است.

«ملاصدرا»

فصل سوم:

گستره ابعاد تربیتی موسیقی

دریاب که نی حدیث جان می گویدسری است ز معرفت، نهان می گوید
از صورت صور و قصۀ روز «الست»با جان تو، نی به ترجمان می گوید

ماهیت وجودی انسان، دارای مراتب و شئونی چون نفس، روح، عقل، خیال و قلب است. هر چیزی در نسبت به این مراتب، معنا و ظهور خاصی پیدا می کند. چنان که متعلقات حواس پنج گانه؛ مدرکات سمعی، بصری، ذائقه ای،      شامه ای و لامسه ای، هر کدام نسبت به شأن و مرتبه ای که دارند و نسبتی که با مراتب وجودی انسان برقرار می کنند، ظهور و تجلی خاصی می یابند.

هر انسانی به اقتضای نوع تزکیه و ریاضتی که دارد، شأنی از مراتب یاد شده بر وجود او غالب است. برخی؛ نفسانیات، بعضی؛ حالات روحانی، جمعی؛ بعد عقلی، و عده ای قلیل؛ حالت جمع بر آنان غلبه و سیطره دارد. آن چه از منافذ و قوای مدرکه وارد وجود انسان می شود، توجه به جنبۀ غالب شأن وجودی شخص دارد. اگر چیزی را می بیند؛ یا به نفس می بیند یا به دل می بیند یا به عقل و تفکر می نگرد و همین گونه است آن چه را که می شنود و استماع می کند.

«افلاطون» در کارکرد تربیتی موسیقی می گوید: «موسیقی یک ناموس اخلاقی است که «روح» به کالبد، «بال» به «تفکر»، «جهش» به «تصور»، «ربایش» به «غم و شادی» و «حیات» به همه چیز می بخشد».

«ارسطو» از منظری دیگر کارکرد تربیتی موسیقی را بیان کرده است، آن جا که می گوید:

«از موسیقی می توان در بسیاری از شئون زندگی از جمله؛ تربیت، درمان، و تعدیل احساسات و عواطف استفاده کرد.»

ولیکن او موسیقی تعالی بخش را توصیه می کند.

این گفتۀ ارسطو یادآور تعبیری است که «اوشو» عارف بزرگ معاصر در باب موسیقی بیان کرده است. او می گوید:

«زندگی به موسیقی نزدیک تر است تا به ریاضیات، زیرا ریاضیات به ذهن، تعلق دارد و زندگی در ضرب آهنگ قلب تو به تپش در می آید.» (اوشو ص۱۵۴)

آثار روان شناختی تربیت موسیقایی

روان شناسان کودک بر این اعتقادند که «استعداد موسیقایی» یکی از استعدادهای اساسی در جریان رشد و تحول او به شمار می آید (گلوریا کلاستر، ۱۹۹۵) و باید از همان آغاز، همراه با سایر استعدادها به شکوفایی برسد تا از طریق آن؛ فضیلت، نظم، انتظام، هماهنگی و تعادل در روح و روان فرد تکوین یابد.

یکی از پیش روان صاحب نظر در تعلیم و تربیت، به نام «هواردگاردنر» با نگاهی توحید یافته و یک پارچه معتقد است که هوش کودک دارای بافتی در هم تنیده و چند گانه است. او هفت نوع هوش را در انسان کشف کرده است. نظریۀ او به «هوش های چند گانۀ بافتمند» معروف است. او بر این باور است که الگوی (cmi) یکی از راهبردهای اصلی در تعلیم و تربیت کودکان می باشد. هواردگاردنر، هوش های چند گانه را به شرح زیر معرفی می کند:

هوش منطقی- ریاضی، هوش کلامی، هوش موسیقایی- موزون، هوش تجسمی- فضایی، هوش بدنی- جنبشی، هوش «بین فردی»، هوش «درون فردی». از میان انواع هوش های ذکر شده، دو نوع آن ارتباط مستقیمی با «تربیت موسیقایی» دارد.

«زحمت معلم مثل زحمت جویندگان طلاست. در قرون وسطا، شیمی دان ها فکر می کردند که طلا را می توان ساخت. الان هم متدیست هایی هستند که فکر می کنند، استفاده از یک دستور العمل خیلی زیرکانه کافی است تا بتوان شخصیت هنری آفرید. «یک کم از این بردارید، یک کم از اون روش بپاشید، هم بزنید… حاضر است!»

نیگاوس در جایی در رابطه با کار نوابغ می گوید که:

« در بهترین حالت، معلم نقش یک مشاور را خواهد داشت». و معتقد است که «یک روش درست و ایده آل باید، از ناقص الخلقه هایی که اصلا» گوش موسیقی ندارند تا نوابغ، همه را در بر گیرد.»

هر چه هدف، محتوا، ابزار و اجرای کامل، کاملتر باشد، وسیلۀ دست یابی به آن مشخص تر است… روش کار من به طور مختصر، عبارت از این است که نوازنده هر چه سریع تر آن چیزی را که ما «سیمای هنری» می نامیم، یعنی همان؛ محتوا، معنی و خصلت شعر گونۀ موسیقی را به وضوح دریابد… شناخت واضح مقصد به نوازنده این امکان را می دهد که به طرف آن جهت گیری و به سمت آن حرکت کند و در اجرای خود به آن جامۀ عمل بپوشاند. بحث «تکنیک» در واقع همین است، که با تفکر والا و عمیق همراه است.» یک نویسندۀ نکته سنج می گوید: «کامل کردن استیل یعنی کامل کردن تفکر». این همان فهم درست تکنیک است! من اغلب به شاگرد ها یادآوری می کنم که لغت «تکنیک» از ریشۀ یونانی «تخنه» گرفته شده است و «تخنه» در این زبان یعنی «هنر». کامل کردن تکنیک چیزی نیست جز کامل کردن خود هنر، یعنی تکنیک، به محتوا و «معنی نهانی» امکان بروز می دهد، به بیان دیگر تکنیک عنصر تجسم بخشیدن به هنر است.

یکی دیگر از اهداف آموزش موسیقی در تعلیم و تربیت کودکان، بارور سازی فکر و اندیشه، گسترش و توسعۀ حواس، پدید آوردن تحرک و تعادل ذهنی و باز تولید تخیل و خلاقیت در آن هاست؛ به گونه ای که بتوانند از امکانات درونی و ظرفیت های وجودی خویش به نحو بارز و عمیق بهره بگیرند، و در نهایت به رشد و متوازن شخصیت و چگونگی ارتباط درست یا محیط اطراف دست یابند.

بنابراین، در استفادۀ درست از موسیقی سنتی می توان انرژی روانی را از شکل منفی به مثبت تبدیل کرد، از جمله:

«غم و اندوه» به «مراقبه و توجه» تبدیل می شود.

«عصبانیت و خشم» به «پشتکار و اقتدار» تبدیل می شود.

«ترس و اضطراب» جای خود را به «هیجان و انگیزش مثبت» می دهد.

«شهوت و لذت حیوانی» به «انسان دوستی و عشق معنوی» تبدیل می شود.

«خود نمایی» و «خود آرایی» به «خود شکوفایی» و «خود یابی» ارتقا می یابد.

«تجاوز و خودخواهی» به «همدردی و هم حسی» تبدیل شده و «تخریب و ویرانگری» به «سازندگی و آبادانی» ارتقا می یابد و آتش شهوت، حرص و ولع به عشق، مهر و حلم تبدیل می شود.

به قول شاعر:

آتش فتنه از شما هم «حلم» شدظلمت جهل از شما هم «علم» شد
آتش حرص از شما ایثار شدو آن حسد چون خاربد، گلزار شد

در واقع، «حسادت» به «رقابت»، «وسواس» به «دقت» و افسردگی به «خلوت گزینی متعالی» تغییر معنا می دهد. از همین رو، «موسیقی درمانی» در فرایند بازخوانی نیازهای روان آدمی نقش مهم داشته و او را در پیوند با طبیعت خویش رهنمون می سازد. به عبارتی دیگر، با پرورش حس زیبایی دوستی؛ اخلاق حسنه و رفتار شایسته در انسان توسعه می یابد و روح و روان او در پرتو حس زیبایی دوستی به سوی کمال و خدا جویی سوق می یابد.

کاربرد موسیقی در نظام های آموزشی

اهمیت موسیقی و تربیت موسیقایی در نظام های آموزشی جهان، به ویژه در دورۀ ابتدایی به گونه ای مطرح شده است که از برای پرورش استعداد ریاضی و تفکر تحلیلی استفاده می کنند. به قول یکی از صاحب نظران: «ما در قرن بیست و یکم، با یک فراخوان عمومی از کمیتۀ ملی یونسکو و تمام جهان رو به رو هستیم. این فراخوان می گوید که باید در تمام نقاط دنیا، موسیقی، بخشی از مواد درسی جدی دبستانی باشد. اگر ما بخواهیم برای پیدا کردن راهی جدید و نو- و نه گذران وقت- کاری انجام دهیم، باید هر چه زودتر و با رعایت موازین شرعی، به فکر روش های آموزشی موسیقی و راه های علمی و عملی آن باشیم.

برای دست یابی به این هدف، چندین روش به عنوان روش های آموزش موسیقی و راه های علمی و عملی آن باشیم.

برای دست یابی به این هدف، چندین روش به عنوان روش های آموزش موسیقی کودک وجود دارند. تدوین این روش ها در حقیقت از ابتدای قرن بیستم، به علت سرگشتگی و آشفتگی فراوانی که در روش های کلی آموزش وجود داشت، به وجود آمد. پورمندان در گفتاری تحت عنوان «تاریخ روش شناسی موسیقی کودک» می گوید:

«اولین کسی که به تدوین روش های آموزش صحیح و کامل موسیقی پرداخت، یک پزشک ایتالیایی به نام «مونته سوری» بود. کار او در اصل موسیقی نبود. پس از او هم افراد دیگری که بیش تر از اهالی سوئیس بودند، دامنۀ بسیار وسیع تری را در این زمینه به وجود آوردند.»

«امیل ژاک دالکروز» و بعد ها حدود دو یا سه نسل بعد، کسی به نام «ادگارویلمز» و بعد «مارتینو»، سیستم های جدیدی را بنیان گذاری کردند.

«مونته سوری» در ابتدا به هیچ وجه موسیقی نمی دانست. او در سال ۱۹۰۷ «خانۀ کودکان» را برای کودکان دو تا هفت ساله تأسیس و سعی کرد مسائل آموزشی- تربیتی کودکان معلول را مطرح کند و از همین طریق به موسیقی دست یافت.

بنابراین، ابتکارات و آرای مونته سوری اصلا موسیقایی نبودند، بلکه جنبۀ تربیتی داشتند. مونته سوری معتقد بود که کودک باید در فرایند آموزشی خود عامل فعالی باشد، یا باید به او عنوان یک عامل فعال در فرایند آموزشی خود نگاه کرد. کودک، کسی نیست که فقط در معرض اتفاقات قرار گیرد، بلکه کسی است که باید به وسیلۀ اراده اش اتفّاقات را به وجود آورد. به همین خاطر، ما باید به طور دائم؛ ساختمان تجربۀ مداومی را پی ریزی کنیم، چون کودک در هر لحظه ممکن است حرکت متفاوتی را انجام دهد؛ یعنی روش آموزش به خود کودک بستگی دارد.

اوّلین نتیجه ای که می توان از روش «مونته سوری» گرفت، این است که فراگیری کودک بسیار آزاد است و آن را در هیچ سیستمی نمی توان محدود کرد. از همین جا نظریۀ «مونته سوری» به «روان شناسی رشد» وارد می شود. به عقیدۀ او «اشیا» بهترین مربیان هستند. مونته سوی محیطی به وجود می آورد که در آن اشیا همگی واقعی هستند؛ یعنی هیچ اسباب مصنوعی ای وجود ندارد.

او بر همین اساس، صدا ها را دسته بندی کرد و برای این کار دسته های صوتی مختلف نظیر صدا های نرم و زبر و غیره را شکل داد و آن ها را در کیسه های مختلف (مثل کیسه های برنج، آرد و غیره) گذاشت و امتحان کرد. هدف او فقط دقیق شنیدن به عنوان تمرین و برترین نمود آموزش موسیقی بود. دقت کنید وقتی که یک رهبر، ارکستری را رهبری می کند، به مسئله ای که برخورد می کند، این است که بداند هر سازی چه می نوازد. این نکته، اولین نکتۀ آموزش جدی است که مونته سوری پیدا کرد و همین طور هم تشخیص صدا های موسیقایی از صدا های غیر موسیقایی. تمام این ها به صورت خود جوش آموزش داده می شوند. از همین منظر و دیدگاه، او معتقد است که باید فعالیت های صوتی و غیر صوتی، به آواز خواندن منجر شوند، یعنی بچه ها صدا های مختلفی را که می شنوند، باید بخوانند.

نکتۀ مهم دیگر، حرکات ریتمیک است که باعث پرورش و رشد جسمانی کودکان می شود. برای این کار نیز «ماچرونی» با تغییر سرعت اجراهایی که با پیانو می نوازد، به بچه ها می آموزد که چگونه به صدا های مختلفی با سرعت های مختلف عکس العمل نشان دهند.

«اگر از «زیبایی» آواز سر دهی، هر چند تنها،

در قلب بیابان، شنونده ای خواهی داشت.»

«جبران خلیل جبران»

موسیقی و پرورش حس زیبایی دوستی

«زیبایی نخستین بارقۀ الهی است.

هر آیینه که زیبایی را می بینی،

به یادآور که در فضای مقدس هستی.

می گویم در هر جا:

در چهرۀ یک انسان،

در چشمان یک کودک،

در گل برگ های یک نیلوفر،

یا در بال های پرنده ای در پرواز،

در رنگ رنگ یک رنگین کمان،

یا در سکوت یک صخره،

هر جا که زیبایی می بینی،

به یاد آر که در فضای مقدس هستی، خداوند نزدیک توست.»

یکی از راهبردهای کلیدی به کارگیری «هنر موسیقی» در فرایند تعلیم و تربیت، داشتن درک «زیبایی شناسانه» از هستی و برخورداری از حس متعالی از جانب معلمان و مربیان است. بدون این احساس و ادراک، ورود به دنیای موسیقی، ورودی نامطمئن، آسیب زا و بعضا انحراف زاست.

بر این اساس، جهان آفرینش و شاه کار خداوند یکتا در خلق و زیبایی و جمال که بازتابی از «تقارن» و «تناسب» در خلقت است، نمایان شده است و این زیبایی و نظم موزون از بالاترین هنرهاست. گویا فلسفۀ «زیبا شناختی» این حدیث جمیل: »ان الله جمیل و یحب الجمال» – که خداوند خود زیباترین زیبایان همه عالم و دوست دار زیبایی هاست»- ناظر بر ضرورت وجود اصل معنای «زیبایی شناسی» و پرورش حس زیبایی دوستی در تعلیم و تربیت کودکان است.

موسیقی می تواند عادت های دیداری مخاطبان را دگرسان کند و سبک نگاه و احساس آن ها را نسبت به خود، طبیعت، جامعه و خالق هستی، متعالی سازد. از این طریق است که می توان مخاطب را از دایرۀ بسته، محدود و تکراری دنیای موجود به سوی فضای بی کران، لایتناهی و متعالی تر رهنمون ساخت.

«حرکت های آسمان ها نوعی موسیقی دائمی است که پیش از آن که شنیدنی و خواندنی باشد، «عقلانی» است. این حرکت ها از خلال کشش صدا های ناموافقی است که به صورت توقف ها (سنکوپ ها) یا تعلیق هایی صورت می گیرد. (مردم از همین جا اصوات نامطبوع طبیعت را تلقی می کنند) و به نتایج مطمئن و مسلمی می رسد که هر یک از آن شش عنصر کیهان را در خود نهفته می دارد و مانند آهنگی که از شش صدا تشکیل شده باشد، با این علائم، وسعت زمان را مشخص و معلوم می دارد.

چیزی اعجاب برانگیز تر، عظیم تر و عالی تر از قواعدی که هماهنگی چندین صدا را ممکن سازد، وجود ندارد. قدما این را نمی دانستند، لکن انسان بالاخره آن را کشف کرد تا با استفادۀ درست از هماهنگی چند صدا در لحظاتی کم تر از یک ساعت، ابدیت کامل جهان را در زمان متذکر گردد و در لطیف ترین حس، لذتی که از موسیقی به او دست    می دهد، صدای خدا را بشنود و به همان لذّت و رضایتی که خداوند از خلقت خود می برد، برسد.

«اگر هنر را مقدس بدانیم و به تقدس موسیقی، ایمان بیاوریم، در نتیجه، کودکانی با ایمان تربیت خواهیم کرد.»

آن چه امروزه به نظر ما بازی و تفریح به شمار می رود، برای انسان ابتدایی یک امر جدی بوده و آن ها هنگامی که به رقص بر می خاستند، تنها قصدشان خوش گذرانی نبوده، بلکه می خواستند از طبیعت و خدایانشان چیزهای مفیدی بیاموزند، یا به وسیلۀ رقص، طبیعت را به خواب مغناطیسی در آورده و به زمین تلقین کنند تا حاصل خوبی به بار آورد. این گونه است که «اوشو»، عارف ژرف اندیش معاصر می گوید:

ناگزیریم جهانی با مردم حساس بسازیم،

مردمی که بتوانند موسیقی، شعر و نقاشی را بفهمند،

قادر باشند طبیعت و زیبایی انسان را درک کنند.

چنان توانا که دنیای پیرامون خود را دریابند،

اختران، ماه و خورشید را.

تنها پرنده ای در پرواز می تواند تو را غرق شادی کند.

رهایی آن پرندۀ کوچک، نغمۀ آن پرندۀ کوچک،

می تواند تو را به «رقص» و «نغمه سرایی» وا دارد.

بشریت دل خود را گم کرده است،

و ما باید این دل را به هر آن که طالب آن است، باز پس دهیم.

باشد که پاس داریم جاودانه ترین هنر ها را و هرگز به قیل و قال هوس آلوده اش نکنیم. به تعبیر فیلسوف و هنر شناس آلمانی «لسینگ». هر هنری که به عشق الهی نینجامد، و بال هستی است.

کاربرد موسیقی در درمان ناتوانی های یادگیری

بر طبق نظر گفلر (۱۹۸۴) برنامه های موسیقی درمانی برای افراد ناتوان در یادگیری، معمولا بر محور یکی از چهار مورد زیر و یا بیش تر تمرکز دارد:

  1. دست یابی به ادارۀ رفتار؛
  2. استفاده از موسیقی به عنوان یک پاداش و تقویت کننده جهت انجام درست وظایف تحصیلی؛
  3. استفاده از فعالیت های موزیکی برای ارائه و یا شرح مفاهیم و جریان های ویژۀ تحصیلی؛
  4. بالا بردن سطح رشد عاطفی و اجتماعی.

برای افرادی که ناتوانی در یادگیری دارند، اغلب ادارۀ رفتار به عنوان اولین مرحلۀ موسیقی درمانی تلقی می شود. کنترل رفتار برای توسعۀ مهارت ها و یادگیری، امری ضروری است. خصوصیات جالب توجه و جاذبیت قوی موسیقی، همراه نظم و ساختار و توان آن در انجام عمل می تواند به عنوان تقویت کننده ای قوی، جلسات موسیقی درمانی را وسیله ای ایده آل برای تسهیل رفتار و کنترل تحریکات آن این گروه قرار دهد. برنامه های موسیقی درمانی می توان با سطح مشکل فرد تنظیم شود؛ به طوری که درجۀ دشواری برنامه های موسیقی، تکمیل کنندۀ سطح کنترل رفتار مورد انتظار در هر مرحله از جریان موسیقی درمانی باشد (استل، ۱۹۸۴). زمانی که تا اندازه ای کنترل رفتاری صورت گرفت، از فعالیت های مختلف موزیکی می توان برای کسب مهارت در بسیاری از زمینه ها استفاده کرد.

فعالیت های شنوایی موزیکی که این افراد را به توجه و نظم بخشیدن و به خاطر آوردن محرک های شنوایی ملزم      می سازد، می تواند به آنها در تقویت گوش دادن و تمرکز در وظایف محوله کمک کند. درمانگران می توانند از آنها بخواهند تا با گوش دادن قسمت های خاصی از آوازها و آهنگ ها به تمرکز حواس خود کمک نمایند. در شروع، این تجربیات، مدت زمان کوتاهی در ذهن ناتوانان یادگیری نگه داری می شود، زیرا دامنۀ توجه آن ها محدود است؛ اما به تدریج با افزایش تمرکز حواس و شنیدن، فعالیت ها وسعت می یابد. موزیک تراپیست ها هم چنین از بلندی و کوتاهی صدا، سرعت، رنگ (طنین) و زیر و بمی برای کمک به تقویت هوشیاری و تشخیص شنوایی استفاده می کنند. به علاوه، آوازها و بازی های موزیکالی که صدا را به اعمال، دستورات با اشیا ربط می دهند، می توانند به یادگیری درک و پاسخ به محرک های شنوایی کمک کنند. به عنوان مثال، موزیک تراپیست باید از آنها بخواهد که به یک بازی بپردازند. زمانی که صدای زنگ را می شنوند، اطراف بدوند؛ هنگامی که صدای طبل را می شنوند، قدم زده و هنگامی که صدای ماراکا را می شنوند، با پنجه راه بروند و… .

ریتم و نظم موسیقی می تواند در تقویت ساختار برنامه های آموزشی ناتوانان یادگیری که در آموختن مفاهیم فضایی با اشکال مواجه هستند، مورد استفاده قرار گیرد. آوازهایی که از آنها می خواهد تا بدن خود را لمس کرده و یا حرکت دهند، می تواند تصور بدنی آنها را تقویت کند. مفاهیم مربوط جهت یابی (راست- چپ، بالا- پایین، جلو- عقب…) می تواند با رقص های بسیار ساده، آوازهای توأم با عمل و حرکت توأم با فعالیت های موزیکی آموخته و تمرین شود. نواختن سازهایی چون طبل، تری آنگله، بلز و زیلوفون ها می تواند تشخیص فضایی و توانایی های کنترل حرکتی که نیاز به هماهنگی چشم و دست دارد را تقویت کند. (علی زاده محمدی؛۷۴)

کاربرد موسیقی در درمان مشکلات رفتاری و عاطفی کودکان و نوجوانان

«از آنجایی که ارتباط موزیکی از انواع ارتباط غیر کلامی است (گاستن، ۱۹۶۸)، موسیقی می تواند وسیله ای مؤثر برای ایجاد تماس اولیه با بیمارانی که از نظر عاطفی آسیب دیده یا دچار مشکلات رفتاری هستند، باشد. فعالیت های مربوط به نواختن ساز، حرکت با موسیقی و ساختن آهنگ، به آن ها این امکان را می دهد که بتوانند احساسات خود را ابراز کنند و انگیزه های نامطلوب را به رفتارهای قابل قبول اجتماعی تبدیل سازند». «موسیقی می تواند آدمی را به سمتی سوق دهد که مؤثرترین واسطۀ ارتباطی بین درمانگر و درمان جو و همسالانشان باشد.» (گاستن؛ ۱۹۸۶؛ص۱۷۴).

ریتم، ساختار و نظم موسیقی، ارتباط با واقعیت را به وجود می آورد، (سیرز، ۱۹۶۸) که می تواند عامل مهمی در ایجاد ارتباط با بیماران روانی شدید باشد. کشش و رغبت ملایمی برای فعالیت گروهی که در ذات موسیقی است، (گاستون، ۱۹۶۸) می تواند افراد خجالتی و گوشه گیر را به ارتباط با دیگران تحریک کند. فعالیت های گروهی موزیکال و رقص برای توسعۀ همکاری ها و ارتباط های غیر کلامی مؤثر است. خواندن دسته جمعی، گفت و گو پیرامون موسیقی و سرودن آهنگ در تسهیل ابراز بیان و روابط کلامی مورد استفاده قرار می گیرد. تقویت مهارت های تقلیدی و افزای انجام وظایف رفتاری غالبا نتیجۀ جنبی فعالیت های سازی گروهی، فعالیت حرکتی و خواندن است. شرکت موفقیت آمیز در گروه های موزیکی و کسب مهارت های سازی نیز انگیزۀ احترام به خود را تقویت کرده و منجر به اعتماد به نفس قوی می شود.

تحقیقات و مطالعات متعددی نشان می دهد که از روش های مختلف موسیقی درمانی در مورد کودکان و بزرگ سالانی که دچار آشفتگی های عاطفی و اختلالات رفتاری هستند، استفاده می شود. موسیقی ضبط شده می تواند به عنوان تقویت کننده ای در افزایش رفتارهای مقبول اجتماعی، نیل به انجام وظایف محول شده و کاهش رفتار نامطلوب کودکان پر جنبش عمل کند (ریدات آل، ۱۹۷۵؛ اسکات، ۱۹۷۰؛ ویلسون، ۱۹۷۶). موسیقی متن انتخاب شده اگر به تنهایی (میچل، ۱۹۶۶) یا توأم با بازی درمانی (کوک، ۱۰۶۹) استفاده شود، می تواند اضطراب کودکان روان پریش را کاهش دهد. شرکت در درس های خصوصی موسیقی، ریتم و گروه های کر و کنسرت های مختلف می تواند احساس مثبتی را ایجاد و تقویت کند. (میچل، ۱۹۷۱؛ میچل و فارل، ۱۹۷۳؛ وازرمن، ۱۹۷۲). درس های خصوصی موسیقی می تواند در افزایش توان دست یابی به موفقیت های تحصیلی و رفتارهای اجتماعی مناسب مؤثر باشد (میچل، ۱۹۷۱؛ میچل و فارل، ۱۹۷۳). افزون بر آن، خواندن، فعالیت های موسیقیایی و گروه های پویای کلامی، می تواند به کودکان و بزرگ سالانی که از نظر عاطفی آسیب دیده اند در زمینه های زیر کمک کند:

  1. دست یابی به خود شناسی بیش تر فردی و گروهی؛
  2. بهبود قابلیت های ارتباطی؛
  3. تجربه و بروز مناسب هیجان،
  4. افزایش همکاری با دیگران (وازرمن، ۱۹۷۲؛ وربنر،۱۹۶۶).

بحث و نتیجه گیری

بررسی گسترده مطالب موجود در زمینۀ رابطۀ حرکات موزون با توانایی های شناختی نشان می دهد که هفت مورد از مطالعه موجود حکایت از رابطۀ بین آموزش حرکات موزون و توانایی های استدلالی غیر کلامی دارد. چهار مطالعه دیگر شامل درک مطلب خواندن و سه مطالعه شامل توانایی های استدلالی غیر کلامی بوده است.

در ارتباط با مهارت های خواندن، مطالعات فرا تحلیلی نیز نشان داد که فقط دو مورد از چهار تحقیق انجام شده تأثیر معنادار آموزش حرکات موزون روی درک مطلب از راه خواندن را نشان داده است، اگر چه سایر دلایل و توضیحات در این زمینه را نمی توان نادیده گرفت. این توضیحات شامل آموزش مستقیم مهارت خواندن مورد نظر یا عوامل انگیزشی (مثل ثبت نام در برنامه های جدید و هیجان آور در کلاس) می باشد. در این تحقیقات و مطالعات، مهارت خواندن از طریق تست های نظیر تست مهارت های اساسی lowa، آزمون های آمادگی metropolitan و آزمون های تحلیل واژگان سنجیده می شد.

آموزش حرکات موزون کودکان یا شامل آموزش مستقیم در زمینۀ مهارت های مختلف حرکتی می شد یا تلویحا مهارت دلخواه خواندن در فعالیت بدنی (شامل کودکانی که از بدنشان برای تجسم اشکال حروف الفبا استفاده می کردند) را در برداشت. در سطح تئوری ما هیچ دلیل موجهی نداشتیم که چرا آموزش رقص بایستی تأثیر مستقیم بر توانایی های خواندن داشته باشد. اما تأثیرات غیر مستقیم، (مثلا تداخل مهارت دلخواه با حرکات بدنی) امکان پذیر بودند.

در ارتباط با مهارت های استدلالی غیر کلامی، هر سه تحقیق باقی مانده، تأثیر آموزش رقص بر توانایی های استدلالی غیر کلامی را نشان می دهد. هرچند یک فرا تحلیل نمی تواند بر عوامل انگیزشی و اینکه آیا آموزش رقص به سایر مهارت های شناختی و نه فقط به توانایی های استدلالی غیر کلامی، انتقال خواهد یافت، دلالت نماید. توانایی های استدلالی غیر کلامی با استفاده از اندازه گیری های استاندارد و استدلال غیر کلامی مانند ماتریس های پیشرفته ریون، مجموعه آزمون های و کسلر (تکمیل تصاویر و مرتب کردن، طرح های موزائیکی، و سیر طرح های شئی) و نیز انواع تست های تشخیصی، آگاهی هدایتی (سمت و سودار) سری های مرتب شده، و تست های رابطه ای فضایی، مورد ارزیابی قرار می گیرند.

بسیاری از کارشناسان موسیقی و هنر حرکات موزون ادعا دارند که هنرها برای تعلیم و تربیتی که شامل مهارت های شناختی است (مثل اثر چاپ شده Seitz) نقس اساسی دارد. این مطلب، تحقیق جدی تری را از راه ساز و کار انتقالی نهفته ممکن می طلبد. برای رسیدن به این هدف ما تحقیقات پیشنهاد شده ذیل را بر عهده می گیریم.

– برای تعیین اینکه آیا توانایی استدلال زمانی- فضایی توسط هنرآموزانی که آموزش مستقیم می بینند، فرا گرفته      می شود یا نه، تحقیق ما پیرامون سه گروه از کودکان دور می زند؛

گروه ۱؛ بچه هایی که در کلاس های رقص ثبت نام کرده اند (رقص باله سازمان داده شده یا حرکت های انتها باز، بسته به نوع کلاس و یا محل).

گروه ۲؛ کلاس های موسیقی.

گروه ۳؛ کلاس حرکات بدنی یا برنامۀ ورزشی.

  • در صورتیکه کلاس های موسیقی در آن طیف سنی در دسترس نباشد می توانیم کلاس های تأتر و یا هنرهای تجسمی را جایگزین آن نماییم. به هر حال ۲ گروه بعدی، گروه موسیقی- هنر تجسمی یا کلاس های هنری تأتر و کلاس های هنری تأتر و کلاس های ورزشی می باشد.
  • توضیحات جایگزین شامل تأثیرات منابع انگیزشی- مانند تأثیر یک برنامۀ جدید و هیجانی مثل موسیقی یا هنر تجسمی بر یادگیری را شامل می شود که در نتیجه، موجب افزایش مهارت حرکتی خواهد بود. مشروط به آنکه بتوانیم گروه های تقریبا معادل سنی از کودکان را بیابیم که در کلاس های حرکتی خلاق و باله ثبت نام کرده باشند. این دو نوع آموزش رقص برای بهتر فهمیدن اینکه آیا فعالیت های حرکتی سازمان دهی شده بر آموزش حرکتی «انتها- باز» برتری دارد یا نه، به ما کمک خواهد نمود.
  • نویسنده : فرامرز همت زاده