بازتولید اجتماعی یک روندانقلابی، پیچیده، چندبعدی و جهانی­اند. یکسری جرح و تعدیل­ها و بازسازیهای ادراکی، رفتاری و نهادی را در بر می­گیرد

مقدمه:

عقلانی بودن در جنبه ­های ادراکی، عام­گرا بودن در جنبه­ های مربوط به عضویت، بطور کارکردی تفکیکی بودن در جنبه­ های مربوط به تمایزات ماهوی، بی طرف بودن در جنبه ­های احساسی و عاطفی، فردگرایانه بودن از نظر جهت گیری به سوی هدف و سلسله مراتبی بودن در جنبه ­های مربوط به قشربندی.نوسازی اجتماعی یک روندانقلابی، پیچیده، چندبعدی و جهانی­اند. یکسری جرح و تعدیل­ها و بازسازیهای ادراکی، رفتاری و نهادی را در بر می­گیرد. تجربه نشان داده که حرکت یه سوی اهداف نوسازی اجتماعی طی مراحل اصلی و فرعی قابل شناسایی بوقوع می­پیوندد. بازتولید اجتماعی غیرقابل برگشت می­باشد. اگرچه ممکن است درهم ریختگی­های مقطعی و از هم­پاشی دگی­ های موقتی بوجود آید. ولی هیچگونه عقب­گرد یا برگشتی از بازتولید اجتماعی وجود ندارد، بلکه آن روند مترقی و تکاملی دارد.

فرضیه های مهم در رابطه با بازتولید اجتماعی عبارتند از :

  1. منابع بی جان قدرت باید به ط.ر فزاینده­ای با هدف حل مشکلات بشر وتأمین و تضمین حداقل قابل قبول استانداردهای زندگی و ارتقاء تدریجی سطح آن بهره­برداری شود.
  2. برای نیل به این هدف باید هم تلاش مرزی و هم تلاش جمعی به عمل آید. اهمیت تلاش جمعی به این دلیل است که صلاحیت و توانایی تشکیلاتی و انجمنی برای اداره­ی سازمانهای پیچیده، یک پیش نیاز حداقل مراحل میان و بالاتر بازتولید است.
  3. برای ایجاد و اداره­ی سازمانهای پیچیده، تغییرشخصیتی رادیکال و تغییرات وابسته به آن در ساختار و ارزش­های اجتماعی ضروری است.

خصوصیات و شاخص­ها:

محیط اجتماعی و فرهنگی به طور فزاینده­ای تأکیدها و برجستگی­های اکتسابی (achivemental)، عام­گرایانه (universalistic) و جهت­گیری تخصصی می­یابد. فقدان تناسب میان شخصیت نوسازی شده و چارچوب اجتماعی- فرهنگی ممکن است به عدم تعادل ناخوشایندی منتهی شود. بر مبنای این قالب فکری، اساسی­ترین ویژگی نوسازی عقلانیت است. عقلانیت فرآیند اندیشه را در سطح فردی دگرگون می­کند و در این روند، به تمام چارچوب نهادی جامعه سرایت می­نماید.

به عقیده لرنر سه ویژگی هسته­ی مرکزی شخصیت نوسازی اجتماعی را تشکیل می­دهد: همدلی، تحریک و مشارکت بالا. این سه مورد با مجموعه­ای از طرز تلقی­ها و ارزش­های مطلوبی بیشتر تقویت می­شوند. دنیای نوین با تغییر مداوم و سریعی مشخص می­شود که در آن، فرد همیشه به وضع و مومقعیت اولیه و ابتدایی و نقشهای مربوط که بدواً بدلیل آن آن اجتماعی شده است، وابسته باقی نمی­ماند.

  1. مشخصه­ های جامعه نوین:

عقلانی بودن در جنبه­های ادراکی، عام­گرا بودن در جنبه­های مربوط به عضویت، بطور کارکردی تفکیکی بودن در جنبه­های مربوط به تمایزات ماهوی، بی طرف بودن در جنبه­های احساسی و عاطفی، فردگرایانه بودن از نظر جهت گیری به سوی هدف و سلسله مراتبی بودن در جنبه­های مربوط به قشربندی.

در جوامع بازتولید شده از طریق ساختارهای نهادی­ای عمل می­کنند که قادر به جذب و هضم مداوم تغییرات ذاتی فرآیند نوسازی­اند. جامعه­ی توده­ای مبتنی برتوافق یا اجماع عام که با آن مدل مرجعی ساخته می­شود، بخش وسیعی از جمعیت را در برگرفته و مشارکت آنان را در روندهای حیاتی تصمیم­گیری می­پذیرد. یکسری از سازمانهای پیچیده، تخصصی و تفکیک شده، نسبتاً خودکفا و از نظر کارکردی معین، انجام وظایفی را در رشته­های گوناگون و مختلف برعهده می­گیرند، تولید دانش جدید و بکارگیری آن در مساول و موقعیت­های انسانی، انطباق دادن قدیم با موقعیت ها و مسائل جدید، نشر دانش و کاربردهای آن، برنامه ریزی و مدیریت تغییر، حل بحران و برخورد با آشفتگی­های نابهنجار، نقش سازمانهای مبتنی بر خانواده و خویشاوند محدودتر می­گردد، حکومتها و واحدهای وابسته نظیر دستگاه دیوان سالاری، نهادهای اقتصادی و مالی، نیروهای مسلح و سازمانهای عهده دار حوزه­های کارکردی معین، همچون آموزش، بهداشت، مسکن، حمل و نقل و تفریحات عمومی، نقشهای بطور فزاینده مهمی را برعهده می­گیرند.

مراحل و گامهای ضروری برای رشد و گسترش  ساختار ارزشی:

مراحل و گامهای ضروری برای رشدو گسترش ساختار ارزشی مناسب برای نوسازی اجتماعی و ارزیابی گرایش­های تغییر، عبارتند از: ارزیابی متعادل و قابل اتکا از وضعیت اجتماعی جاری، آزمون عمیق حوزه­های کلیدی مسلئه، پیش بینی­های علمی از گرایش­های ممکن. هرگونه برنامه با محتوی نوسازی اجتماعی. یک سری شاخص­های اجتماعی قابل اتکایی را لازم دارد که برای گزارش و انعکاس وضع موجود جامعه، از طریق تعیین و تشخیص گرایشهای تغییر، پیش بینی مسائل و بحرانهای در شرف وقوع و پیشنهاد سوش­ها و رهنمودهای سیاستگذاری و جرح و تعدیل استراتژی­ها با ارزش باشد. شیوه­های اداراک و شناخت، شیوه­های تعیین کننده­ی آنچه رضایت­بخش است و شیوه­های قضاوت و ارزیابی در مورد اینکه چه چیزی درست است، نیاز به تغییری رادیکال دارند.

نیازهای بشریت در بازتولید اجتماعی:

  1. نیازهای بقاء، با تهیه و تدارک تغذیه، مسکن، پوشاک، اشتغال نافع و سودمند، دارو و درحال پیش گیری کننده و شفابخش و حمایت از حیات و دارایی.
  2. نیازهای اجتماعی، دربرگیرنده­ی ایجاد اجتماعات پایدار و بادوام، ارتقاء  روح  جمعی و انسجام اجتماعی، توسعه­ی راه کارهای مؤثر حل مناقشه و برقراری توافق­نظر عام و رشدو گسترش و تقویت هنجارهای انضباط اجتماعی.
  3. نیازهای فرهنگی و روانی شامل تهیه و تدارک آزادی شخصی و زندگی خصوصی، فراغت و بهره برداری خلاق از آن و فرصت برابر برای پیشرفت و توسعه همه جانبه.
  4. نیازهای انطباقی و سازش بخش، ضروری سازنده­ی راه کارهایی برای برسی اجمالی محیط های اجتماعی، فرهنگی، روانشناختی و فیزیکی و نیز برای شناسایی و تأثیرگذاری بر تعدیل هایی که بواسطه ی تغییرات در آنها ضرورت می­یابد.
  5. نیازهای رفاهی، شامل اقداماتی برای سهمی ارائه عادلانه به مردم ضعیف، ناتوان، ازکارافتاده، عاجز و آسیب پذیری.
  6. نیازهای ترقی، دربرگیرنده ی تقویت و تسریع صلاحیت ها و قابلیت های پیش بینی و حل مسئله، رشد تحقیق علمی و تکنولوژیکی و توسعه مهارتهای مهندسی انسانی.

کیفیت زندگی:

مدل های مفهومی «کیفیت زندگی» پدیده ای نسبتاً جدید، اکثراً همراه با تفکر جدید در مورد اهداف نوسازی است. ولی اینکه چه چیزی زندگی خوب یا ارضاکننده را تشکیل می دهد، از زمانی که بشریت فرهنگهایی را توسعه داد و در چارچوب آنها شروع به عمل برمبنای مقیاسی از ارزش ها نمود، موضوع اندیشه بوده است. ارائه تعریفی قابل قبول بطور عام از کیفیت زندگی یا تنظیم شاخص هایی برای اندازه گیری یا ارزیابی آن دشوار است، زیرا این مفهوم علاوه بر رساندن شرایط عینی، نمایانگر احساسات درونی و ذهنی هم هست. بدین ترتیب، هر تعریف قانع کننده ای از کیفیت زندگی باید شامل سه مجموعه ی متنوع از معیارها و تعامل پویایشان باشد:

  1. معیارهای خاص گرایانه که بطور فرهنگی تعیین می­شود.
  2. معیارهای عام گرایانه که بطور علمی تعیین می شود.
  3. معیارهایی که از یک طرف بع استثمار بیش از حدو تخریب زیست محیطی و از طرف دیگر، به ارتقاء زیست محیطی توجه دارد.

در تحلیل نهایی، کیفیت زندگی به عنوان تعادلی در تأمین و ارضای نیازهای زیست شناختی، ثانوی یا فرعی و یکپارچه ساز مردم در عرصه ها و موقعیت های اجتماعی شان تعریف کنیم.

چارچوب عمل:

ملزومات عمل، پیچیده، ولی ضروری هستند،  و برنامه کاری برای اندیشه و عمل می باشد و چارچوبی برای عمل در باطنی و وجدانی سازی، اقدام مثبت و نهادسازی را دربرمی گیرد.

باطنی و وجدان سازی چیست؟

باطنی و وجدان سازی را می توان به عنوان فرآیند دگرگونی در شناخت و ارزشگذاری، بویژه در مردم فقیر عالم گفت این امر خرد را قادر می سازد که در مورد محیط زیست و وضع بشر تفکر نموده و شناخت و ادراکی از نیروهایی بدست آورد. انسان هایی که به بیداری باطنی و وجدانی رسیده اند، تن به سرنوشت نداده و آن را امری گریزناپذیر و غیرقابل برگشت نداشته و تسلیم آن نمی شوند. وجدانی سازی بر احترام یه خود یا عزت نفس انسانی می افزاید، درجه ی بالایی از حس مسئولیت اجتماعی می دهد و در نهایت نشان می دهد که ابزاری موثر در غنی بخشیدن و بسیج منابع انسانی است.

نیاز به عمل ارادی و داوطلبانه که قوی ترین ابزار وجدانی سازی است، هنوز باقی و محسوس است. عظمت این کار به قدری زیاد است که تلاشی در جهت بسیج توده ای را می طلبد. بقایا و ذخایری از نوع دوستی، هنوز بطور سخاوتمندانه زنده و باقی است و یافتن فعالان مشتاق برانگیخته شده بوسیله ی اخلاق کاری غیرممکن نیست. انرژی نهفته در آنها باید در جهت عمل هدفمند، شناسایی، سازماندهی و صیقل داده شود. پیشگامی در این رشته باید دقیقاً برنامه ریزی شده باشد.

اقدام مثبت:

اقدام مثبت عبارتند از: اقدام اجتماعی برای جبران بی عدالتی های گذشته با هدف میدان دادن، خصوصاً به گروههای محروم و مستضعف، تا از استانداردهای مادون انسانی موجود به استانداردهای انسانی قابل قبول ارتقا یابند. دارای چهاربعد قابل تمیز ولی مرتبط با هم کسب کرده باشد.: حمایت، بهبودبخش، جبران کننده و مشارکتی.

یکی از مسائل دوگانه ی عمده ی نوسازی این است که منافع حاصله از آنها بطور ناهمگون توزیع می شود: متمکنین، متمکن تر می شوند و محرومان محروم تر و بی بهره تر می مانند. قشر میانی هم منافع عایدش شده است. ولی اینها بیشتر به منزله ی نهادهایی معدود از زندگی بهتر است و امنیت حقیقی و قابل اعتمادی به آنان نمی دهد.

برابری در فرصتهای اقتصادی که به عنوان رقابت آزاد تلقی می شود، اگر تعادل را در عمل به نفع ثروتمندان در مقابل فقیران بیشتر برهم ترند، دست کم وضع موجود را تداوم می بخشد.

نهادسازی:

نهادسازی بردسترسی مردم به، و مشارکت آنها در ، حادثه عظیم نوسازی تأکید دارد. و فقدان مشارکت در روند تصمیم گیری، سبب ایجاد بی تفاوتی و بی علاقگی در مردم عادی می شود.پ

یک نظام سیاسی و اداری منزوی نمی تواند به خوبی ایفای نقش کند زیرا از اقشار و لایه های پایینی جامعه بازخورد کافی دریافت نمی کند. چنین نظامی حتی هنگامی که علائم و نشانه های خطر و پریشانی رسا و روشن است، می خواهد آنها را از مسیر اصلی منحرف سازد یا اهمیت آنها را کم جلوه دهد و تنها زمانی که آتش نارضایتی به شعله های خشم تبدیل می شود. تلاش دیرهنگامی برای مهارکردن آن صورت می دهد.

خصوصیات عمومی و کلی فرهنگ فقر:

برخی خصوصیات در فرهنگ فقر تقریباً عمومیت دارد: میزان طول عمر نسبتاً پایین است، نرخ مرگ و میر بالاست، نسبت گروه سنی جوان تر بالاتر است، نسبت کسانی که دارای یک نوع شغل هستند هم بالاتر است، سطوح سواد و آموزش پایین است و …

نتیجه گیری:

تغییرات ارزشی و نهادی با نفوذ و تأثیر گسترده تر نمایان شده اند. تنها با تفکر هدفدار و اقدام اجتماعی قاطع می توان از این وضع رهایی یافت. اگر بتوان ابعاد پیدا و پنهان بحران معاصر را تبیین نموده و جایگزین پایدار و رضایت بخش برای آن یافت. واکنش جامعه مثبت خواهد بود. تلاش های مادر این جهت باید پاسخی خلاق به چالش های واقعیت اجتماعی معاصر باشد.

حسن عبدل

  • نویسنده : حسن عبدل