توجه به این نظریه های سنتی به روابط میان خانواده و جامعه بوده است و به بررسی روابط درون خانواده نپرداخته اند و دربارۀ چند و چون تأثیر متقابل این روابط بر ساخت روابط اجتماعی و اقتصادی و مناسبات قدرت در عرصۀ عمومی نیز کندو کاوی نکرده اند.

جامعه شناسان با بررسی خانواده مدعی شده اند که این نهاد از نهادهای اصلی و ضروری جامعه است اما به نظر می رسد تقسیم کار در عرصۀ خانگی را طبیعی دانسته و به آن توجهی نداشته اند. به خلاف آنان جامعه شناسان فمنیست موقعیت زنان در خانواده را مورد توجه قرار داده و استدلال کرده اند که خانواده محل عمدۀ ستم بر زنان در بریتانیای امروز است. از این چشم انداز، خانوادۀ هسته ای هم زیست که تقسیم کار در آن بر پایۀ جنسیت صورت می گیرد از هر شکل دیگری با نیازهای جامعۀ صنعتی سازگار تر است. مارکسیست ها این نظریه را به چالش طلبیدند تا آن جا که مدعی شدند خانواده تأمین کنندۀ نیازهای جامعۀ سرمایه داری است یعنی با کمک به حفظ موجودیت نظام سرمایه داری به طبقۀ حاکم خدمت می کند.

توجه به این نظریه های سنتی به روابط میان خانواده و جامعه بوده است و به بررسی روابط درون خانواده نپرداخته اند و دربارۀ چند و چون تأثیر متقابل این روابط بر ساخت روابط اجتماعی و اقتصادی و مناسبات قدرت در عرصۀ عمومی نیز کندو کاوی نکرده اند. با این حساب محیط خانوادگی قلمروی خصوصی تلقی شده که نه تنها باید از دایرۀ توجه همگانی به دور باشد بلکه باید از حوزۀ بررسی جامعه شناسان نیز بیرون بماند.

خانوادۀ متقارن

این مطالعات که بر پایۀ بررسی های ویلموت دیانگ در دهۀ ۵۰ استوار بود در دوره یی صورت گرفت که اولا افزایش ثروت و سیاست های مسکن به جوانان کمک می کرد که پس از ازدواج خانۀ مستقلی داشته باشند و ثانیا در مکانی دور از بستگان خود ساکن شوند. در نتیجۀ این وضعیت به این علت که زنان متأهل بیشتری به اشتغال روی می آوردند، استدلال می شه که تقسیم کار بین زن و مرد در محیط خانواده در حال تغییر است یعنی مردان بیشتر به کارهای خانه می رسند و زنان امکان بیشتری برای کار در بیرون منزل دارند. نتیجه گیری عمدۀ دیلموت ویانگ این بود که خانوادۀ بریتانیایی روز به روز متقارن می شود یعنی زن و شوهر ها شباهت بیشتری به هم پیدا می کند.

تلقی فمنیست ها از خانواده

فمنیست ها این نظر را که برابری و تقارن در خانواده بیشتر شده قبول ندارند و ادعا می کنند که خانواده صحنه یی نابرابر است که زنان را در آن به انقیاد کشیده می شوند. به گفتۀ فمنیست ها خانواده دو ساختار در هم تنیده برای القیاد زنان دست اندر کار است:

  1. جایگاه زن در مقام همسر و مادر
  2. روندهای تربیتی خانواده که منش های زنانه و مردانه را در فرزندان نهادینه می کند و آنها نیز همین منش ها را به فرزندان خود انتقال می دهند و به این ترتیب سلطۀ مرد و فرودستی زن را تداوم می بخشند.

در مقابل فمینیست های مارکسیست که معتقدند استثمار زنان در خانواده به سود سرمایه داری است، رادیکال فمینیست ها اصرار می ورزند که این استثمار به سود مردان تمام می شود که در نظامی مرد سالار از خدمت بی مزد زنان بهره مند می شوند اما هر دو گروه در این مورد توافق دارند که خانواده زنان را تحت ستم قرار می دهد و زنان در درون آن استثمار می شوند.

حرف این است که باورهای عامه دربارۀ ماهیت خانواده فرصت مشارکت در جامعۀ بزرگتر و کسب برابری با مردان را از زنان می گیرد.

صنعتی شدن، خانواده و ریشه های دستمزد خانواده:

 از نظر فمینیست ها نهادی شدن نقش «کدبانو و مادر» بزرگترین تغییری است که از قرن هفدهم به این سو در خانواده روی داده است. پیش از صنعتی شدن حاصل دسترنج اعضای خانواده دارایی مشترک همۀ ایشان محسوب می شد و آن را ثروتی که باید میان افراد تقسیم شود نمی دانستند. هر عضو خانواده برای تولید آن چه خانواده نیاز داشت کار می کرد و میان تولید و مصرف تمایزی نبود. با صنعتی شدن، خانه از محل کار یعنی مصرف از تولید فاصله گرفت. به مرور، زن با قلمرو خانگی یعنی اداره خانه و فرزندان تداعی شد و مرد با قلمرو عمومی یعنی کسب درآمد و شرکت در سیاست.

این تغییر ها تدریجی بود و بر طبقات گوناگون در زمان های متفاوتی تأثیر گذاشت اما ب شروع سدۀ نوزدهم بیشتر زنان طبقۀ متوسط نقش کدبانو را پذیرفتند و شمار زنان طبقۀ کارگر که رسما شاغل بودند به سرعت افت کرد تغییراتی که بر اثر انقلاب صنعتی به بار آمد نوع کاری که زنان انجام می دادند عوض نکرد بلکه زمینه هایی را که کار در آن انجام می شد تغییر داد. زنان از نظر مالی به درآمد شوهران شان متکی شدند و دیگر روی منابع مالی کنترل مستقیم نداشتند.

اعتقاد به اینکه مرد باید دستمزد خانواده دریافت کند زن را متضرر کرد و به سود سرمایه دارها و طبقۀ متشکل مردان کارگر تمام شد. سرمایه دارها از این جهت سود بردند که مراقبت زنان از شوهر و فرزندان در خانه به حفظ نیروی کار فعال و سالم کمک می کرد و سودی که عاید مردان شد بهره مندی از خدمات رایگان زنان بود و افزون بر این امکان سلطۀ اقتصادی و اجتماعی مرد در خانه فراهم آمد به اظهار فمینیست ها این ایدئولوژی دستمزد خانواده که هنوز به قدرت خود باقی است و یکی از عمده ترین وجوه نابرابری زنان به شمار می رود از آن رو که تصور می شود کسب «دستمزد خانواده» حق مردان هست ولی حق زنان نیست.

تجربۀ زنان از زندگی خانوادگی:

برای درک انتقادهای فمینیست ها از خانواده لازم است شکاف میان مرام های زندگی خانگی و تجربیات زنان در مقام همسر و مادر را بررسی کنیم. گفته اند بسیاری از زنان میان خانواده خودشان و نهاد خانواده تفاوت می گذارند، به این معنا که نهاد خانواده را مطلوب می دانند حال آن که اغلب احساس می کنند خانوادۀ خودشان با انتظاراتی که از زندگی دارند مطابقت نمی کند.

به گفتۀ جسی برنارد ازدواج از نظر مرد و زن دو چیز متفاوت است و مردان بهرۀ بیشتری از ازدواج می برند. برای زنان متأهل احتمال ابتدا به بیماری های روانی بیش از زنان مجرد و مردان مجرد است در حالی که برای مردان متأهل این احتمال بسیار کم است. زنان اغلب از سر ضرورت اقتصادی ازدواج می کنند در صورتی که مردان با ازدواج به مزایای اقتصادی و اجتماعی دست می یابند و از کار بدون مزد زنان بهره مند می شوند و از زنان انتظار می رود زندگیشان را حول مقتضیات شغلی شوهر خود سازمان دهند. از جمله پاسخ هایی که فمینیست ها برای اینکه چرا زندگی زناشویی صورت ایده آلی که برای زنان تصویر می شود پیدا نمی کند:

به گفتۀ اکلی زنان در زندگی خانوادگی چهار حوزۀ تعارض را تجربه می کنند:

  1. تقسیم کار جنسی: یعنی از زنان انتظار می رود تمام کارهای خانه و بچه داری را انجام دهند.
  2. تفاوت نیازهای عاطفی زنان و مردان: یعنی از زنان انتظار می رود با عصبانیت شوهر و فرزندان بسازند ولی خودشان کسی را ندارند که به او روی بیاورند.
  3. تفاوت توان بدنی و بنیۀ اقتصادی زن و شوهر
  4. سپردن اختیار روابط جنسی و کنترل باروری به دست مردان: به این معنی که نیازهای مردان با اهمیت تر تلقی می شود و از زنان انتظار می رود موجبات لذت شوهر را فراهم سازند به نیازهای جنسی او تمکین کنند و برای او بچه بیاورند و بچه داری کنند.

ایدئولوژی خانواده:

رسانه های عمومی با نمایش زنان در نقش های محدود با تأکید بر نقش همسری، مادری، باورهای رایج دربارۀ نقش زنان را قوت می بخشد. به گفتۀ بی چی ایدئولوژی خانواده بر دو فرضیه استوار است:

  1. خانوادۀ هسته ای هم زیست در همه جای دنیا رایج و متعارف است.
  2. شکل تقسیم کار جنسی به صورتی که زن عمدتا درون دنیای خصوصی خانواده در نقش کدبانو و مادر عمدتا در دنیای عمومی اشتغال در نقش حقوق بگیر و نان آور قرار دارد در همه جای دنیا رایج و متعارف است.

تقسیم کار در خانه:

تقسیم کار میان مرد نان آور و زن تیمار دار عادلانه است یا نه؟

فمینیست ها اغلب این نکته را یادآوری می کنند که به طور کلی مسئولیت کارهای ضروری تک داری که باید منظم انجام شود با زنان است در حالی که مردان کارهایی را انجام می دهند که نیاز به خلاقیت دارد.

خانواده از دیدگاه اسلام:

حقوق خانوادگی

در اینجا دو فرض وجود دارد: یکی اینکه زن و شوهری و پدر و فرزندی یا مادر و فرزندی مانند سایر روابط اجتماعی و همکاری های افراد با یکدیگر در مؤسسات ملی یا در مؤسسات دولتی، سبب نمی شود که بعضی افراد طبعا وضع مخصوص به خود داشته باشند. فقط مزایای اکتسابی سبب می شود که یکی مثلا رئیس و دیگری مرئوس، یکی مطیع و دیگری مطاع، یکی دارای ماهانۀ بیشتر و یکی کمتر باشد. زن بودن یا شوهر بودن، پدر یا مادر بودن و فرزند بودن نیز سبب نمی شود که هر کدام وضع مخصوص به خود داشته باشند. فقط مزایای اکتسابی می تواند وضع آنها را نسبت به یکدیگر معین کند.

فرضیۀ «تشابه حقوق زن و مرد در حقوق خانوادگی، که به غلط نام «تساوی حقوق» به آن داده اند، مبتنی بر همین فرض است. طبق این فرضیه زن و مرد با استعدادها و احتیاجات مشابه و با سندهای حقوقی مشابهی که از طبیعت در دست دارند در زندگی خانوادگی شرکت می کنند. پس باید حقوق خانوادگی بر اساس یکسانی و همانندی و تشابه تنظیم شود.

فرض دیگر این است که خیر، حقوق طبیعی اولیۀ آنها نیز متفاوت است. شوهر بودن از آن جهت که شوهر بودن است وظایف و حقوق خاصی را ایجاب می کند و زن بودن از آن جهت که زن بودن است وظایف و حقوق دیگری ایجاب می کند. همچنین است پدر یا مادر بودن و فرزند بودن، و به هر حال اجتماع خانوادگی با سایر شرکت ها و همکاری های اجتماعی متفاوت است. فرضیۀ «عدم تشابه حقوق خانوادگی زن و مرد» که اسلام آن را پذیرفته مبتنی بر این اصل است.

فرضیۀ عدم تشابه حقوق خانوادگی مبتنی بر این است که حساب اجتماع خانوادگی از اجتماع مدنی جداست. زن و مرد با استعدادها و احتیاج های مشابهی در زندگی خانوادگی شرکت نمی کنند و سند های مشابهی از طبیعت در دست ندارند. قانون خلقت آنها را در وضع نا مشابهی قرار داده و برای هر یک از آنها مدار و وضع معینی در نظر گرفته است.

آیا زندگی خانوادگی طبیعی است یا قراردادی؟

زندگی خانوادگی بشر صد در صد طبیعی است؛ یعنی انسان طبیعتا «منزلی» آفریده شده است. فرضا در طبیعی بودن زندگی «مدنی» انسان تردید کنیم، در طبیعی بودن زندگی «منزلی» یعنی زندگی خانوادگی او نمی توانیم تردید کنیم. همچنان که بسیاری از حیوانات با آنکه زندگی اجتماعی طبیعی ندارند بلکه به کلی از زندگی اجتماعی بی بهره اند، دارای نوعی زندگانی زناشویی طبیعی می باشند مانند کبوتران و بعضی حشرات که به طور «جفت» زندگی می کنند.

حساب زندگی خانوادگی از زندگی اجتماعی جداست. در طبیعت تدابیری به کار برده شده که طبیعتا انسان و بعضی حیوانات به سوی زندگانی خانوادگی و تشکیل کانون خانوادگی و داشتن فرزند گرایش دارند.

قرائن تاریخی، دوره ای را نشان نمی دهد که در آن دوره انسان فاقد زندگی خانوادگی باشد؛ یعنی زن و مرد منفرد از یکدیگر زیست کنند و یا رابطۀ جنسی میان افراد صورت اشتراکی و عمومی داشته باشد. زندگی قبایل وحشی عصر حاضر- که نمونه ای از زندگانی بشر قدیم به شمار می رود- نیز چنین نیست.

زندگی بشر قدیم، خواه به صورت «مادر شاهی» و خواه به صورت «پدر شاهی»، شکل خانوادگی داشته باشد.

فرضیۀ چهار دوره

در مسألۀ مالکیت، این حقیقت مورد قبول همگان واقع شده که در ابتدا صورت اشتراکی داشته است و اختصاص بعدا پیدا شده است، ولی در مسألۀ جنسیت هرگز چنین مطلبی نیست. علت اینکه مالکیت در آغاز زندگی بشری جنبۀ اشتراکی داشته این است که در آن وقت اجتماع بشر قبیله ای بوده و صورت خانوادگی داشته است؛ یعنی افراد قبیله که با هم می زیسته اند، از عواطف خانوادگی بهره مند بوده اند و به همین جهت از لحاظ مالکیت وضع اشتراکی داشته اند. در ادوار اولیه فرضا قانون و رسوم و عاداتی نبوده که زن و مرد را در مقابل یکدیگر مسؤول قرار دهد، خود طبیعت و احساسات طبیعی آنها، آنها را به وظایف و حقوقی مقید می کرده است و هرگز زندگی و آمیزش جنسی بدون قید و شرط نداشته اند؛ همچنان که حیواناتی که به صورت «جفت» زندگی می کنند، قانون اجتماعی و قراردادی ندارند ولی به حکم قانون طبیعی، حقوق و وظایفی را رعایت می کنند و زندگی و آمیزش آنها بدون قید و شرط نیست.

خانم مهرانگیز منوچهریان در مقدمۀ کتاب انتقاد بر قوانین اساسی و مدنی ایران می گویند:

از نظر جامعه شناسی، زندگی زن و مرد در نقاط مختلف زمین یکی از این چهار مرحله را می پیماید: ۱٫ مرحلۀ طبیعی، ۲٫ مرحلۀ تسلط مرد، ۳٫ مرحلۀ اعتراض زن، ۴٫ مرحلۀ تساوی حقوق زن و مرد.

در مرحلۀ اول، زن و مرد بدون هیچ گونه قید و شرطی با هم خلطه و آمیزش دارند…

جامعه شناسی این گفته را نمی پذیرد. آنچه جامعه شناسی می پذیرد حداکثر این است که احیانا در میان بعضی قبایل وحشی چند برادر مشترکا با چند خواهر ازدواج می کرده اند؛ همۀ آن برادر ها با همۀ این خواهر ها آمیزش داشته اند و فرزندان هم به هم تعلق داشته اند؛ و یا این است که پسران و دختران قبل از ازدواج هیچ محدودیتی نداشته اند و تنها ازدواج آنها را محدود می کرده است؛ و اگر احیانا در میان بعضی قبایل وحشی وضع جنسی از این هم عمومی تر بوده و به اصطلاح زن «ملی» بوده است، جنبۀ استثنایی داشته و انحراف از وضع طبیعی و عمومی به شمار می رود.

ویل دورانت در جلد اول تاریخ تمدن صفحۀ ۵۷ می گوید:

ازدواج از اختراعات نیاکانی ما بوده است. در بعضی از پرندگان چنین به نظر می رسد که حقیقتا هر پرنده فقط به همسر خود اکتفا می کند. در گوریل ها و اورانگوتانها رابطه میان نر و ماده تا پایان دورۀ پرورش نوزاد ادامه دارد و این ارتباط از بسیاری از نظرها شبیه به روابط زن و مرد است و هر گاه ماده بخواهد با نر دیگری نزدیکی کند به سختی مورد تنبیه نر خود قرار می گیرد. دو کر سپینی در خصوص اوراتگوتانهای برنئو می گوید که «آنها در خانواده هایی به سر می برند که از نر و ماده و کودکان آنها تشکیل می شود» و دکتر ساواژ در مورد گوریلها می نویسد که «عادت آنها چنین است که پدر و مادر زیر درختی می نشینند و به خوردن میوه و پر چانگی می پردازند و کودکان دور و بر پدر و مادر بر درخت ها جستن می کنند». زناشویی در صفحات تاریخ پیش از ظهور انسان آغاز شده است. اجتماعاتی که در آنها زناشویی موجود نباشد بسیار کم است، ولی کسی که در جستجو باشد می تواند عده ای از چنین جامعه ها را پیدا کند.

غرض این است که احساسات خانوادگی برای بشر یک امر طبیعی و غریزی است، مولود عادت و نتیجۀ تمدن نیست، همچنان که بسیاری از حیوانات به طور طبیعی و غریزی دارای احساسات خانوادگی می باشند.

علی هذا هیچ دوره ای بر بشر نگذشته که جنس نر و جنس ماده به طور کلی بدون هیچ گونه قید و شرط و تعهد- ولو تعهد طبیعی- با هم زیست کرده باشند. چنان دورۀ فرضی مساوی است با اشتراکیت جنسی که حتی طرفداران اشتراکیت مالی در ادوار اولیه، چنان دوره ای را ادعا نمی کنند.

زن در طبیعت

در قسمت اول گمان نمی کنم جای بحث باشد. هر کس فی الجمله مطالعه ای در این زمینه داشته باشد می داند که اختلافات و تفاوت های زن و مرد منحصر به جهاز تناسلی نیست. اگر سخنی هست، در این جهت است که آیا تفاوت ها در تعیین حقوق و تکالیف زن و مرد تأثیر دارد یا ندارد؟

دانشمندان و محققان اروپا قسمت اول را به طور شایسته ای بیان کرده اند.دقت در مطالعات زیستی و روانی و اجتماعی این دانشمندان کوچکترین تردیدی در این قسمت باقی نمی گذارد. آنچه کمتر مورد توجه این دانشمندان واقع شده این است که این تفاوت ها در تعیین حقوق و تکالیف خانوادگی مؤثر است و زن و مرد را از این جهت در وضع نا مشابهی قرار می دهد.

الکسیس کارل، فیزیولوژیست و جراح و زیست شناس معروف فرانسوی که شهرت جهانی دارد، در کتاب بسیار نفیس خود انسان موجود ناشناخته به هر دو قسمت اعتراف می کند؛ یعنی هم می گوید زن و مرد به حکم قانون خلقت متفاوت آفریده شده اند و هم می گوید این اختلافات و تفاوت ها وظایف و حقوق آنها را متفاوت می کند.

وی در فصلی که تحت عنوان «اعمال جنسی و تولید مثل» در کتاب خود باز کرده است می گوید:

بیضه ها و تخمدان ها اعمال پراکنده ای دارند: نخست اینکه سلول های نر یا ماده می سازند که پیوستگی این دو موجود تازه انسانی را پدید می آورد. در عین حال موادی ترشح می کنند و در خون می ریزند که در نسوج و اندام ها و شعور ما خصایص جنس مرد یا زن را آشکار می سازد. همچنین به تمام اعمال بدنی ما شدت می دهند. ترشح بیضه ها موجد تهور و جوش و خروش و خشونت می گردد و این همان خصایصی است که گاو نر جنگی را از گاوی که در مزارع برای شخم به کار می رود متمایز می سازد. تخمدان نیز به همین طریق بر روی وجود زن اثر می گذارد.

… اختلافی که میان زن و مرد موجود است تنها مربوط به شکل اندام های جنسی آنها و وجود زهدان و انجام زایمان نزد زن و طرز تعلیم خاص آنها نیست، بلکه نتیجۀ علتی عمیق تر است که از تأثیر مواد شیمیایی مترشحۀ غدد تناسلی در خون ناشی می شود.

به علت عدم توجه به این نکتۀ اصلی و مهم است که طرفداران نهضت زن فکر می کنند که هر دو جنس می توانند یک قسم تعلیم و تربیت یابند و مشاغل و اختیارات و مسؤولیتهای یکسانی به عهده گیرند. زن در حقیقت از جهات زیادی با مرد متفاوت است. یکایک سلول های بدنی، همچنین دستگاه های عضوی، مخصوصا سلسلۀ عصبی نشانۀ جنس او را بر روی خود دارد. قوانین فیزیولوژی نیز همانند قوانین جهان ستارگان، سخت و غیر قابل تغییر است؛ ممکن نیست تمایلات انسانی در آنها راه یابد. ما مجبوریم آنها را آن طوری که هستند بپذیریم. زنان باید به بسط مواهب طبیعی خود در جهت و مسیر سرشت خاص خویش بدون تقلید کورکورانه از مردان بکوشند. وظیفۀ ایشان در راه تکامل بشریت خیلی بزرگتر از مردهاست و نبایستی آن را سرسری گیرند و رها کنند.

کارل پس از توضیحاتی دربارۀ کیفیت پیدایش سلول نطفۀ مرد و تخمک زن و پیوستن آنها به یکدیگر و اشاره به اینکه وجود ماده برای تولید نسل ضروری است- برخلاف وجود نر- و اینکه بارداری جسم و روح زن را تکمیل می کند، در آخر فصل می گوید:

نبایستی برای دختران جوان نیز همان طرز فکر و همان نوع زندگی و تشکیلات فکری و همان هدف و ایده آلی را که برای پسران جوان در نظر می گیریم معمول داریم. متخصصین تعلیم و تربیت باید اختلافات عضوی و روانی جنس مرد و زن و وظایف طبیعی ایشان را در نظر داشته باشند، و توجه به این نکتۀ اساسی در بنای آیندۀ تمدن ما حائز کمال اهمیت است.

چنان که ملاحظه می فرمایید این دانشمند بزرگ، هم تفاوت های طبیعی زیاد زن و مرد را بیان می کند . هم معتقد است این تفاوت ها زن و مرد را از لحاظ وظیفه و حقوق در وضع نا مشابهی قرار می دهد.

جمع بندی مطالب:

مبنای آنچه دربارۀ خانواده از دیدگاه غرب گفته شد بی عدالتی در مورد زنان بود که تا حدی افراط در آن دیده می شود و از طرفی تفاوت های زنان و مردان نادیده گرفته شده که همین امر باعث شده تا آنان بکوشند تا حقوقی مساوی برای زن و مرد ایجاد کنند و معیار و ملاک رسیدن زنان به حقوق خود را رسیدن به حقوق مساوی با مرد می دانند در صورتی که از دیدگاه اسلام آفرینش زن و مرد متفاوت است و همین امر باعث می شود تا حقوق و وظایف زن و مرد در وضع نا مشابهی باشد.

وضع نا مشابه که در بالا به کار رفته را نباید ناعادلانه تلقی کرد همان طور که غرب آن را ناعادلانه می داند. همان طور که آقای مطهری در بحث عدل الهی می گوید: آنچه در خلقت وجود دارد تفاوت است نه تبعیض. تبعیض ان است که در شرایط مساوی و استحقاق های همسان بین اشیاء فرق گذاشته شود ولی تفاوت آن است که در شرایط نامساوی فرق گذاشته شود که ما در قبل نیز به این شرایط نامساوی یعنی خلقت و آفرینش گوناگون بین زن و مرد اشاره کردیم.  

حسن عبدل

  • نویسنده : حسن عبدل